Sunday, April 5, 2009

چگونه شاتل مرا از يك مشتري مشعوف به يك مشتري ناراضي مبدل كرد؟

شاتل يكي از بهترين تامين كننده هاي اينترنت پرسرعت در تهران است. و با توجه به تجربه قبلي و نيز تائيد دوستان نخستين گزينه دريافت اينترنت اي دي اس ال در منطقه شهيد كلانتري است. اين منطقه با تعدا زيادي تقاضا مواجه است كه به سختي ميتواند پاسخگوي همه آنها باشد بنابراين طبيعي است كه براي دريافت خدمات انتظاري طولاني در پيش داشته باشيد.
بنابراين وقتي اوايل بهمن ماه بعد از گذشت يكي دو هفته از تقاضاي دريافت خدمات، نمايند شاتل با من تماس گرفت تا مودم را ارسال و هزينه آبونمان نخست را دريافت كند، بسيار مشعوف شدم. به خصوص كه انتظار نداشتم به تقاضاي آن لاين من پاسخ دهند و نيزبراي مراجعه كاملاً مطابق زمان بندي مورد نظر ما اقدام كنند.
مقرر شد كه تا يك ماه بعد يعني اوايل اسفندماه دريافت خدمات ما آغاز شود، آنچه در پي ميآيد تنها مسير شرح ماوقع است و لاخير:
  • 218 بهمن: دريافت مودم و پرداخت هزينه
  • 21 اسفندماه 1387 با توجه به نياز مبرم براي ايام تعطيلات به خدمات صبح با شاتل تماس حاصل نموده و به من گفته شد كه بايد قبض خود را ارسال نمايم. و اينكه تمام مشتركين در روزهاي نخست اسفند از اين امر آگاه شده اند
  • بعدازظهر همان روز با منزل اينجانب تماس حاصل شد و اعلام شد كه قبض!!! را ارسال نماييم.
  • روز 24 اسفند نماينده پاسخگو در مقابل پيگيري من، بدون معذرت خواهي يا دلچويي اعلام كرد كه در تاريخ 20 اسفند ماه مركز مخابراتي بسته شده و بايد تا پس از عيد صبر نمايم.
  • در همان روز اي ميل شكايتي براي گروه پشتيباني فرستادم كه هنوز پاسخي دريافت نكرده ام.
  • روز 15فرودين تماس مجدد با شاتل: قول برقراري ارتباط در يك هفته آينده. هنوز از عذرخواهي و دلجويي خبري نيست و تمام تقصيرها به گردن مخابرات است.
بياييد از ديد مديريت خدمات به قضيه نگاه كنيم، چند گپ را در اين روند تشخيص ميدهيد؟
نخست خطا در ارائه خدمت است: يك مشتري از ليست تماسها بازمانده است. طبعاً ممكن است يك مشتري در آمار روزانه بي اهميت جلوه كند. اما به هر حال با از دست دادن اين مشتري و اعتمادش به شركت، بصورت ميانگين بايد از 5 مشتري ديگر هم صرفنظر كند.
از سوي ديگر اين مشتري ميتواند براساس قرارداد ادعاي خسارت نمايد.
در صورتي كه با يك تماس كوتاه حتي براي توضيح در تاخير، نه تنها ميتوان مشتري را راضي بلكه مشعوف نگاه داشت.
مشتري از پروسه داخلي برقراري ارتباط بي اطلاع است. بنابراين توضيح كوتاهي در مورد نحوه كار و يك عذرخواهي ساده ميتوانست مشتري آرام و راضي نگاه دارد. پراجكت كردن مشكل به عامل خارجي نه پاسخ مشتري است و نه ايجاد ايمج صحيحي مينمايد.
از سوي ديگر عدم اختيار و ترديد در تصميم گيري در كاركنان فرانت لاين مشخص است. آنها نميدانند چگونه بايد به يك شكايت پاسخ گويند چرا كه قدرت آن را ندارند كه براي جبران گامي بردارند.
كاركنان خط مقدم همچنين آموزش كافي نديده اند. آنها آموزش نديده اند تا ژنرالهاي جبهه جنگ باشند بيشتر از خودشان توقع سربازاني را دارند كه بايد روز را به شب برسانند و زنده بمانند. و اين در رفتارشان مشخص است.
دور تئوري جبران را هم كه بايد خط كشيد.




Monday, October 20, 2008

مدتي است اطرافم را كه نگاه ميكنم، تعداد زيادي دوست و آشنا ميبينم كه حداقل به يك زبان خارجي و بيشتر انگليسي يا فرانسه مسلط هستند و به راحتي به آن زبان تكلم ميكنند، مينويسند و ميخوانند.
حس خوبي دارد... نه به واسطه دور شدن از زبان مادري ام كه بزرگترين و نخستين لذت زندگي ام است... بلكه به واسطه جهاني شدني كه در پس همين واژگان ساده و مكالمات روزمره اتفاق ميافتد.
اين كه ايراني ميتواند با استفاده از ابزار مناسب خودش را به دنيا بقبولاند، مايه افتخار من است.

Saturday, October 18, 2008

RE: Application for Developing Countries Submission

Dear Ms Shafaghiha,

We regret that Iran is not eligible to participate in our developing country scheme. Please contact our sales representative, Mr Matthew Howells, at matthew.howells@oxfordjournals.org if you are interested in paying for a subscription to our journals.

Yours sincerely,

Athena Artuso

Athena Artuso
Developing Countries Administrator | NAROA Contact
Oxford Journals | Oxford University Press
Great Clarendon Street
Oxford, Oxfordshire
OX2 6DP

Monday, October 13, 2008

Re-Evaluations

گاهي بايد آدمها را دوباره ارزيابي كرد...

آدمها شرايط محيطي كسب و كار شخصي ما هستند... آنها محيط بيروني روابط ما را ميسازند و گرچه در شرايطي محدود ممكن است روي آنها اثر بگذاريد اما تغييرشان ناممكن است. شما بايد در هنگام محاسبه ريسك آنها را به حساب بياوريد... بايد محدوديتمان در حضورشان را به خاطر آوريم و به آنها مانند مهره­ هاي شطرنج نگاه نكنيم.

"بازيهاي زيادي را ديده­ ام: گاهي سرباز پياده بازي كسي بوده­ ام و گاهي وزير... هيچ­گاه شاه نبوده ­ام كه بي­خاصيت ترين مهره است و بيشتر به مراقبت نياز دارد تا جنگنده باشد و سنگر فتح كند... اما هرگز بازي نكرده­ ام: مهره­ چيني آدمها را دوست نميدارم...

"بازي ديگري در پيش است... از همانها كه وزراء در خفا براي هم خط و نشان ميكشند و در ظاهر دوشادوش هم به جنگ دشمن خيالي ميروند كه چيزي جز آن ديگري نيست... اكتشافشان يك هدف دارد و آن قدرت است... نفوذ، قدرت و قدرت...

"مهره­ ها بيخبر باهم و با آن ديگري ميجنگند... و وزرا خاموش به نظاره مينشينند تا آن زمان كه جنگ پايان يابد و سرزمين با خاك يكسان شود... شاه كيش و مات شود و وزراء با ماسكهاي اندوهشان و پوستهاي گل انداخته از مستي پيروزي راي به تساوي بدهند و تقسيم كنند آنچه افتخار است...

"پياده­ ها هم به خانه ميروند، پنهان ميشوند، باتري زندگيشان به برق ميزنند و آرام به پر شدن خطوطشان نگاه ميكنند... تا جنگي ديگر!"

يادمان باشد هر رابطه­ا ي روزي پايان ميابد و هر معاهده­ا ي سرآمدي دارد و هر كسب و كاري اگر متحول نشود، محكوم به شكست است... و مسير تحول را بايد در راستاي اهداف و تغييرات محيط را مشخص كرد...

Sunday, July 20, 2008

Summer Holidays?!!!

Well everywhere August is the month of holidays... you take a break from whatever crab you are doing an go on a hiatus for a while....
That is except for people like us who have their August full with classes and exams!
It's not fair! I need a break to organize my personal life, get balanced and regain the composure I once lost to someone who did not deserve it!

But life does not go on hiatus, does it? Neither does business.... Neither do I, Neither do all my other mates... We Move On!

Monday, July 14, 2008

گاهي لازم است به برخي دروس دوباره نگاه كنيم...
دنياي هركدام ما مثل سازمانهايي كه در آن كار ميكنيم پيچيده است.... و همين كار را سخت ميكند.
راستي موضوعي براي تز پيشنهاد نداريد؟

Friday, July 4, 2008

استراتژی و زندگی ما

دوست بسیار محترم و دانشمندم آقای جعفرزاده در مورد انتخاب تز استراتژی جمله ای را فرموده اند که در گوش من زنگ میزند:
"انتخاب تز تصمیم استراتژیکی هست و باید ببینیم میارزد که برای این موضوع{استراتژی روز دنیا} وقت زیادی صرف کنیم؟"
زندگی ما مثل یک سازمان بر مبنای استراتژی هایمان شکل میگیرد شاید وقتش باشد که یک تحلیل swot از زندگی خودمان ارائه دهیم؟

Saturday, May 3, 2008

چگونه انگليسي صحبت نكنيم؟

مدتها پيش همراه يكي از دوستان انگليسي در خيابانهاي تهران قدم ميزديم. دختر خانم بسيار زيبايي جلوي ما را گرفتند و به اصرار شروع به صحبت با دوست ما نمودند. من كنار ايستاده و مشاهده مينمودم كه دختر خانم چه تلاش آشكاري داشتند براي صحبت كردن به به لهجه غليظ انگليسي... فارغ از تسلط يك فرد به زبان انگليسي و دايره لغات مورد استفاده همه ما نياز به يك مرجع براي تشخيص لهجه صحيح و متناسب با موقعيت داريم.

photo credit: Mr. Old Fashion

يكي از مهمترين عواملي كه هنگام سخن گفتن با يك فرد غير ايراني بخصوص در موارد كاري مهم است. نوع و تُن صداي شماست. اگر اصرار داريد انگليسي را به يك لهجه خاص صحبت نماييد، بسيار مهم است كه حداكثر تلاش كنيد كه لغات خاصي را با لهجه متفاوت بكار نبريد. براي مثال شما نميتوانيد در حالي كه با لهجه نيويوركي سخن ميگوييد ناگهان با لهجه بريتيش غليظ از كلمه اي مثل مانجينگ دايركتور Managing Director را بكار ببريد.
از سوي ديگر لازم نيست كه حتماً اصرار به تفليد از لهجه خاصي داشته باشيد. خودتان باشيد. گرچه ممكن است كه به شما بگويد انگليسي را با لهجه غير اورجينال ادا ميكنيد اما بهتر از اين است كه يك دلقك به نظر برسيد.
از سوي ديگر، از بكار بردن لغات مشكل بپرهيزيد مگر اينكه از كاربردش مطمئن باشيد. شايد مسخره به نظر برسد اما خود ما هم در زبان فارسي در نوشتار از واژگاني استفاده ميكنيم كه هرگز در دنياي روزمره به ذهنمان خطور نميكند.
از بكار بردن لغات عاميانه نهراسيد. يادتان باشد كه فرد مقابل از شما انتظار ندارد مثل يك انگليسي زبان صحبت كنيد. بلكه انتظار دارد آنچه را كه ميگوييد واضح و بدون وسواس در انتخاب كلمات بيان كنيد. در آخر شايد بد نباشد گاهي به خودمان استراحت بدهيم.

Friday, March 28, 2008

New Year's Resulotions

This blog was created first & foremost to give me access to review the lessons I learn in the class... to give me a tool to establish the facts within me... to be a reference. Yet during the very last year, I had been, to my own surprise, too much involved in my personal relationships & affairs of not-so-importance, that I totally neglected the studying part of life.
I have had my head spined... I have had my ideas silently rebel against me & I have had doubts on doing the right things.
I have learned how to sell myself, How to sell my ideas, how to fake the elegance I dont have to my advantage, how to relate to people around me, how to ignore the soaring urge to punch my peers & how to handle criticism.
I have learned that not everyone is as much enthusiastic as moi, not as much spoiled & not as much idealistic. Not everyone like to dance when people are NOT watching & not everyone is entitled to be called a friend.
I have learned that I have to set goals, I have to design strategy & to analyze my weakness & strengths. I have come to the conclusion that Niche' strategy would be best for people with low abilities like myself. I have in fact, found myself in the middle of a battlefield with my ideals & reality. & I have given up dreams to reach out to real fantasy that is passing me by.
I have had my heart broken for the mere fact of trusting too much & not analyzing the powers of the other side. I have had my life shattered based on the wrong information... & I have had failures just dedicated to not having a global vision.
But now is the time for me to CHANGE. EMBA is not all about business... it is also about business of living your life. Cos life itself is a trade. So I am persuing my lessons to my personal advantage: I aim to find the vision I would be in 3 years & I would have a plan & I will reach it.
In 3 years... I will be 30. & I will have a new life ahead of me.

Sunday, February 24, 2008

Let"s Make A Change

Support World AIDS Day

Answers.Com