روز پنجشنبه اما داستان دیگری است ... هیچ وقت نخواستهام بجنگم... من نه به قدرت علاقهمندم و نه به آن معتاد... نه هرگز از کسی خواستهام که از شخص من اجازه بگیرد برای انجام کاری!
دوست عزیز نماینده من که احترامی فوقالعاده برایش قائلم اما برداشتی جز این دارند... و گرچه من نخواستم دامنه اختلاف را عمومی کنم آنجا نشستم و همه آنچه را شنیدم که باید میشندیم:
که دخالت بیجا در امور نمایندگی !!! میکنم!
o البته از اگر تقاضا برای انجام اطلاعرسانی و اطلاعرسانی را دخالت بدانیم... از کسی که دستی در مطبوعات دارد بعید است اطلاعرسانی را دخالت بداند!
که مجبور میکنم آقای نماینده را به انجام امور خطیر نمایندگی که وقتی برایش ندارند چون سرشان بسیار شلوغ است.
o به این یکی افتخار میکنم: نماینده عزیز من اذعان میدارند که شخص من آنقدر روی ایشان نفوذ دارم که مجبور به انجام وظایف شدهاند و البته یک سوال دارم که اگر نفوذ من اینقدر زیاد است چرا ایشان برای "اجازه" گرفتن از من احساس ناراحتی میکنند. و اگر من اینقدر "قدرت" دارم که ایشان مجبور به اطاعت اوامر شدهاند!!! پس دیگر چه نیازی هست که برنجم از در جریان نبودن؟ چرا که در این صورت این ایشان هستند که باید به من بعنوان "قدرت" برتر تکیه کنند و یا شاید من تا موقعی بر ایشان نفوذ دارم که میتوانم گروه را در جهت تمایلات شخصیشان هدایت کنم ....
o ایشان وقت ندارند... من هم همینطور... اگر ایشان و یا هرکس در این گروه فرصت ندارد برای خودش فعالیت کند نباید از دیگران هم انتظار دیگری داشته باشد... تفاوت من و نماینده عزیزم این است که بر حسب اتفاق من وقت میسازم! از کوچکترین وقت مردهای برای گروه استفاده میکنم. زمانی که دیگران به قول دوست عزیزم در مصر اهرام را بازدید میکنند، در خوابند و یا سرگرم جلسات متعددشان هستند یک نفر در حال انجام کار کثیف اجرایی است که دور از شأن آقایان است! یک نفر در حال وارد کردن اسامی اساتید، روزهای امتحان و فرستادن sms و email است. یک نفر در حال نوشتن برنامه گردهمآیی، خرید ، هماهنگی و ... است. یک نفر هرروز از شرکت تا دانشگاه میدود بلکه بتواند یک روز با برنامه IMI هماهنگ کند. یک نفر هروز برنامه روزانه را چک میکند. فایل ها را مرتب میکند. و با همه در ارتباط است... در عین حال درس میخواند. روابط اجتماعی متعددی را handle میکند. به وظایف خانواده میرسد، کار میکند، جلسه میرود، ارزیابی میکند، از پروژه دفاع میکند، و مجموعه زیردستش را بعنوان benchmark در یکی از مهمترین وزارتخانههای کشور هدایت میکند. نه اینکه این امر افتخاری باشد... کار گروهی است و برنامهریزی و هماهنگی.
که کاری که نماینده عزیز من انجام میدهد بسیار مهمتر است از آنچه گروه میخواهد و اگر کسی اعتراضی دارد که بازتاب نظرات گروه با صورتجلسه گردهمآیی قبل مطابقت ندارد، احمق است و نادان و نفع گروه را نمیفهمد و دستیار استادی (که هرچند احترام زیادی برایش قائلم) عضو گروه نیست از آن فرد منافعش را بهتر میفهمد!
o و هنوز در تعجبم از این دموکراسی که در آن دانشجوی فوق لیسانس نمیتواند بفهمد میخواهد وارد بازی سازمانی شود یا خیر!
نماینده عزیز من... اینجا سرزمین تحت قلمرو من است و میتوانم اینجا هرچه میخواهم بی انصاف باشم پس شاید بد نباشد چند نکته را برایتان یادآوری کنم:
اگر شما دانشجوی رسمی هستید، من هم هستم پس از این باب شما رجحانی بر من ندارید! پرواضح است که از نظر من، ما هیچکدام رجحانی بر دیگرانی مثل دوست صمیمی من که شاگرد اول هم هست نداریم....
آن زمان که گروه تشکیل میشد و قرار بود نمایندهای تعیین گردد اگر بخاطر میآورید (که خوب به خاطر میآورید چرا که از این باب شماتتم میکنید) این من بودم که شما را بعنوان انتخاب و از شما دفاع کردم... این من بودم که برای شما تبلیغ کردم و شاید این من بودم که شما را انتخاب کردم!
دوست عزیزم... حق دارید... من "نماینده" نبودهام که انتظار داشته باشم در جریان باشم. اما آیا آقای قریب هم نماینده نبود؟ ایشان چرا در جریان هیچ نبود تا روزی که شما امضاء سفید میگرفتید از افراد؟
نامه را قبلاً دوست دیگری نوشته بودند... برای موقعیتی دیگر و خود شما فرمودید که بیشتر دردنامه است تا دادخواست... اگر درست به خاطر بیاورم. و خود شما به جملاتی ایراد گرفته بودید و تغییراتی داده بودید و سوالاتی را مطرح کرده بودید... چطور بود که همان جملات با همان انشاء تند مخصوص آن زمان هنوز در نامه شما که دستی بر قلم دارید و بخوبی از قدرت هر کلمه آگاه خودنمایی میکند؟ بله من متشکرم که به تنهایی نامه را ادیت کردید! و به تنهایی بجای همه تا صبح زحمت کشیدید و اذعان دارم که حتماً از خستگی فراموش نمودید که دوستان مقرر کرده بودند از نحوه گرفتن دانشجو و تعداد ایشان صحبتی به میان نیاید. اگرچه ممکن است سایرین به خاطر نیاورند... شما که به outline نوشته شده دسترسی داشتید!
تشکر میکنم برای اینکه بعد از گذشتن کار از کار درفت امضاء شده نامه را با یک متن ناواضح در اختیار من گذاشتید... حق دارید من بعنوان منشی جلسه و کسی که صورتجلسه را نوشته است "حق" نداشتهام در ارتباط با تطابقش اظهارنظر کنم! دوست عزیزم من احساس میکنم شما از اعتماد همکلاسیها سوءاستفاده کردهاید و خودم هم لایق آن اعتماد نبودهام.
آیا همه آن نامه را تنها به اعتبار شما امضاء کردند؟ مرحبا به شما و محبوبیتان... پس چرا شکایت به من میکنند که "نماینده" نبودهام و هیچکاره؟ و سهم آقای قریب و دیگر آقایان که نامشان همراه نامه و اجرای گردهمآیی برده شده چه میشود.
سیاستتان را میپسندم... به آن کسی حمله میکنید که از همه کوچکتر، کمتجربهتر و ضربهپذیرتر است! پاسخ سلامش را نمیدهید که تضعیف روحیه کنید و تصور میکنید با عصبی کردنش نبرد را میبرید. خب... برد ارزانی شما... من هیچ بردی را نمیپسندم که در آن با توهین شخصی به کسی پیروزی بدست امده باشد. هرچند که شما اصلاً نبردید. تنها خودتان را خلع سلاح کردید. متآسفم شما از اسلحههایتان خوب استفاده نکردید.