Saturday, June 30, 2007

دلفین

دكترادن رايل يك فيلم آموزشي در مورد محدوديت‌ها تهيه كرده است . نام اين فيلم " مي توانيد بر خود غلبه كنيد " است در اين فيلم يك نوع دلفين در محفظه بزرگي از آب قرار مي گيرد. نوعي ماهي كه غذاي مورد علاقه دلفين است نيز در محفظه ريخته مي شود. دلفين به سرعت ماهيها را مي خورد.
دلفين كه گرسنه مي شود تعدادي ماهي ديگر داخل محفظه قرار مي گيرند ولي اين بار در ظروف شيشه اي. دلفين به سمت آنها مي آيد ولي هر بار پس از برخورد با محافظ شيشه اي به عقب رانده مي شود پس از مدتي دلفين از حمله دست مي كشد و وجود ماهيها را ناديده مي گيرد.
محافظ شيشه اي برداشته مي شود و ماهي‌ها در داخل محفظه به حركت در مي آيند آيا مي دانيد چه اتفاقي مي افتد؟ دلفين از گرسنگي مي ميرد
. آري محدوديت ذهني به محدوديتي واقعي تبديل مي شود و به همان مستحكمي . چه مقدار از آنچه ما واقعيت مي پنداريم واقعيت نيست بلكه پذيرش ماست .

Thursday, June 28, 2007

Work Charecterist!

Take this test at TickleThis is me at work!


That means that based on the standard measure of personality traits, you are highly organized and have strong project management skills. You prefer to work independently and then pass your ideas or tasks on to others. When others lose sight of the big picture, you help them to stay focused to see what's important and weed out unnecessary details. This skill set will help you succeed in nearly any workplace.The reason employers and recruiters might be on the lookout for you is that only about 3-4% of the U.S. population shares the unique characteristics of your personality type. Research shows that businesses succeed when employers create a good balance of personality types in the office. And since only 3-4% of the U.S. population shares your type, that means employers are looking for you.

Sunday, June 24, 2007

بریده ای از آنچه میشنوم...

  • آموزش هم رفع نیاز است و هم ایجاد نیاز جدید.
  • آموزش در نهایت به ما information میدهد نه knowledge.
  • تبادل تجربه باید در context صورت بپذیرد وگرنه محصولش تنها data است نه knowledge.
  • سهمیه­بندی واردات ایجاد حمایت از تولیدات داخلی کرده و با افزایش قیمت، موجب کاهش رفاه میگردند!

 

 



------------------------------------------------
National Iranian Gas Company
http://www.nigc.ir
-----------------------------------------------

Tuesday, June 19, 2007

Academic Dishonesty

& I adore Wikipedia:
Academic dishonesty or academic misconduct is any type of cheating that occurs in relation to a formal academic exercise. It can include:

Plagiarism - The adoption or reproduction of ideas or words or statements of another person without due acknowledgment.
Self Plagiarism - The submission of the same work for academic credit more than once without permission.
Fabrication - The falsification of data, information, or citations in any formal academic exercise.
Deception - Providing false information to an instructor concerning a formal academic exercise, e.g. giving a false excuse for missing a deadline or falsely claiming to have submitted work.
Cheating - Any attempt to give or obtain assistance in a formal academic exercise without due acknowledgment.
Sabotage - Acting to prevent others from completing their work. This includes cutting pages out of library books or willfully disrupting the experiments of others.
Academic dishonesty has been documented in most every type of educational setting, from elementary school to graduate school, and has been met with varying degrees of approbation throughout history. Today, educated society tends to take a very negative view of academic dishonesty.

If anyone is interested in the docs of learning & cheating they can check out my summery of the useful links here:
http://docs.google.com/Doc?id=dhf76s78_9ffwqrj
http://docs.google.com/Doc?id=dhf76s78_5hspxkm

Saturday, June 16, 2007

No Comment

The Posts are removed by the request of a dear respected friend.

Tuesday, June 12, 2007

چند نکته

جملات قصار از لابلای دروس این ترم...

 

  • توقف میرایی است.
  • من موظف به ایجاد تحول در شغلم هستم.
  • محدوده یک سیستم را فعالیتها و مجموعه­اش تعیین میکند.
  • حتی پرندگان آمریکایی هم باید آزاد باشند.
  • امروزه دیگر گذشته چراغ راه آینده نیست.
  • بزرگترین مشکل در ایران این است که افراد خود را در سلول تجربیاتشان زندانی میکنند.

 

Regards,

Shafaghiha

 



------------------------------------------------
National Iranian Gas Company
http://www.nigc.ir
-----------------------------------------------

Thursday, June 7, 2007

The Gender Digital Divide

Here is the link where you can download Our Article in Persian & Whole lot of other articles as as a zip file:
http://www.4shared.com/file/10989420/c2181d36/Digital_Divide.html

EPR & Systemic Approach.

In EPR thinking is forbbiden... therefore, you must do all the thinking beforehand... you must plan the whole thing & then strat doing EPR.
I keep thinking that when you gonna spend fortunes on EPR, why wont you do a MESS resolve first? Why wouldn't you do all the neccessary changes & then let the 'optimum future' decide what you want from EPR?
--
& also, I dont think EPR is the answer to everything... it kills human creativity. Strange huh?

Sunday, June 3, 2007

درسی که آموختم... من تنها هستم

خب این جلسه هم آمد و رفت... کلاس درس بزرگی بود برای من . اگرچه این ممکن است زیاد به مدیریت مربوط نباشد اما من چند نکته مهم یاد گرفتم. بهتر است از اول بگویم:

دوست عزیز نماینده گرامیِ من بدون هماهنگی با نماینده دیگر و دیگر اعضای اجرایی مثل من نامه­ای بر اساس نظر شخصی نماینده دیگر و بدون اطلاع ایشان تهیه کرد که در آن اساساً اشاره­ای به برخی نظرات ذکر شده در جلسه قبلی نگردیده بود و بعضاً مغایر با مصوبات جلسه عمومی و صرفاً با نظر شخصی در آن اعمال نظر گردید بود.

درفت اولیه در روز جمعه و سر کلاس جبرانی اقتصاد 2 خوانده شده و امضاءها روی برگه سفید جمع گردیده بود و افراد موظف به حفظ رازداری گردیده بودند. اینکه زمان انتخابی برای جمع­آوری امضاء و نحوه­اش از نظر شخصی با شفاف­سازی و متد فکری من مغایرت داشت بحثی است علی­حده.
روز دوشنبه از سر لطف ای میلی برای من و سایر دوستان آمد جهت دادن نظر و من بی­خبر از مسئله امضاها و با توجه به مسئله کمبود زمان در اولین فرصت نوشتم و برای همه فرستادم.. هنوز نمیدانم که هدف از ای­میل کذا چه بود... مرحمت همایونی در حق بینوایان زیردست؟ یا تقاضای همکاری... عصبانیتم زمانی آغاز شد که من به دلیل عدم حضور در جلسه جبرانی درسی که ندارم متم شدم به اینکه در بازید اهرام مصر بوده­ام آن هنگام که همه مشغول کار بوده­اند. به هر تقدیر نامه را امضاء کردم و از دیگران هم خواستم نامه را امضائ کنند... نخستین اشتباه من همین بود که نخواستم با آنچه اشتباه میدانستم مبارزه کنم... و دیگران را تشویق به تأیید آن کردم. همزمان چند تن از دوستان نظرات تندشان را به واسطه نقش خودخواسته­ام در گروه به منتقل میکردند و من پیشتر میرفتم....


دفاع از متنی که نیمی از آن را در جهت منافع گروه نمیدیدم و نیم دیگر را نیم­بندی میدانستم از آنچه باید باشد بسیار سخت بود. زمانی که حس کردم دیگر نمیشود گامی در اصلاح برداشت تصمیم گرفتم بصورت فردی و بدون مطرح کردن قضیه امضاء خودم را پس بگیرم... گو اینکه برداشت دشمنی شخصی شود و هرچیز دیگر ... من حق داشتم که نظر شخصی داشته باشم صرفنظر از اینکه هماهنگ با دوست عزیزم آقای نماینده هستم یا خیر. اما تلاش نکردم که بصورت عمومی مطرحش کنم... معتقدم که زخمها را باید در خفا درمان کرد و رختهای چرک را در انظار نشست.


پایان قسمت نخست...


پینوشت: مثل قصه­ها شده

Friday, June 1, 2007

درسی که آموختم... من تنها هستم

روز پنجشنبه اما داستان دیگری است ... هیچ وقت نخواسته­ام بجنگم... من نه به قدرت علاقه­مندم و نه به آن معتاد... نه هرگز از کسی خواسته­ام که از شخص من اجازه بگیرد برای انجام کاری!

دوست عزیز نماینده من که احترامی فوق­العاده برایش قائلم اما برداشتی جز این دارند... و گرچه من نخواستم دامنه اختلاف را عمومی کنم آنجا نشستم و همه آنچه را شنیدم که باید میشندیم:

* که دخالت بیجا در امور نمایندگی !!! میکنم!

o البته از اگر تقاضا برای انجام اطلاع­رسانی و اطلاع­رسانی را دخالت بدانیم... از کسی که دستی در مطبوعات دارد بعید است اطلاع­رسانی را دخالت بداند!

* که مجبور میکنم آقای نماینده را به انجام امور خطیر نمایندگی که وقتی برایش ندارند چون سرشان بسیار شلوغ است.

o به این یکی افتخار میکنم: نماینده عزیز من اذعان میدارند که شخص من آنقدر روی ایشان نفوذ دارم که مجبور به انجام وظایف شده­اند و البته یک سوال دارم که اگر نفوذ من اینقدر زیاد است چرا ایشان برای "اجازه" گرفتن از من احساس ناراحتی میکنند. و اگر من اینقدر "قدرت" دارم که ایشان مجبور به اطاعت اوامر شده­اند!!! پس دیگر چه نیازی هست که برنجم از در جریان نبودن؟ چرا که در این صورت این ایشان هستند که باید به من بعنوان "قدرت" برتر تکیه کنند و یا شاید من تا موقعی بر ایشان نفوذ دارم که میتوانم گروه را در جهت تمایلات شخصیشان هدایت کنم ....

o ایشان وقت ندارند... من هم همینطور... اگر ایشان و یا هرکس در این گروه فرصت ندارد برای خودش فعالیت کند نباید از دیگران هم انتظار دیگری داشته باشد... تفاوت من و نماینده عزیزم این است که بر حسب اتفاق من وقت میسازم! از کوچکترین وقت مرده­ای برای گروه استفاده میکنم. زمانی که دیگران به قول دوست عزیزم در مصر اهرام را بازدید میکنند، در خوابند و یا سرگرم جلسات متعددشان هستند یک نفر در حال انجام کار کثیف اجرایی است که دور از شأن آقایان است! یک نفر در حال وارد کردن اسامی اساتید، روزهای امتحان و فرستادن sms و email است. یک نفر در حال نوشتن برنامه گردهمآیی، خرید ، هماهنگی و ... است. یک نفر هرروز از شرکت تا دانشگاه میدود بلکه بتواند یک روز با برنامه IMI هماهنگ کند. یک نفر هروز برنامه روزانه را چک میکند. فایل ها را مرتب میکند. و با همه در ارتباط است... در عین حال درس میخواند. روابط اجتماعی متعددی را handle میکند. به وظایف خانواده میرسد، کار میکند، جلسه میرود، ارزیابی میکند، از پروژه دفاع میکند، و مجموعه زیردستش را بعنوان benchmark در یکی از مهمترین وزارتخانه­های کشور هدایت میکند. نه اینکه این امر افتخاری باشد... کار گروهی است و برنامه­ریزی و هماهنگی.

* که کاری که نماینده عزیز من انجام میدهد بسیار مهمتر است از آنچه گروه میخواهد و اگر کسی اعتراضی دارد که بازتاب نظرات گروه با صورتجلسه گردهمآیی قبل مطابقت ندارد، احمق است و نادان و نفع گروه را نمیفهمد و دستیار استادی (که هرچند احترام زیادی برایش قائلم) عضو گروه نیست از آن فرد منافعش را بهتر میفهمد!

o و هنوز در تعجبم از این دموکراسی که در آن دانشجوی فوق لیسانس نمیتواند بفهمد میخواهد وارد بازی سازمانی شود یا خیر!

نماینده عزیز من... اینجا سرزمین تحت قلمرو من است و میتوانم اینجا هرچه میخواهم بی انصاف باشم پس شاید بد نباشد چند نکته را برایتان یادآوری کنم:

* اگر شما دانشجوی رسمی هستید، من هم هستم پس از این باب شما رجحانی بر من ندارید! پرواضح است که از نظر من، ما هیچکدام رجحانی بر دیگرانی مثل دوست صمیمی من که شاگرد اول هم هست نداریم....

* آن زمان که گروه تشکیل میشد و قرار بود نماینده­ای تعیین گردد اگر بخاطر میآورید (که خوب به خاطر میآورید چرا که از این باب شماتتم میکنید) این من بودم که شما را بعنوان انتخاب و از شما دفاع کردم... این من بودم که برای شما تبلیغ کردم و شاید این من بودم که شما را انتخاب کردم!

* دوست عزیزم... حق دارید... من "نماینده" نبوده­ام که انتظار داشته باشم در جریان باشم. اما آیا آقای قریب هم نماینده نبود؟ ایشان چرا در جریان هیچ نبود تا روزی که شما امضاء سفید میگرفتید از افراد؟

* نامه را قبلاً دوست دیگری نوشته بودند... برای موقعیتی دیگر و خود شما فرمودید که بیشتر دردنامه است تا دادخواست... اگر درست به خاطر بیاورم. و خود شما به جملاتی ایراد گرفته بودید و تغییراتی داده بودید و سوالاتی را مطرح کرده بودید... چطور بود که همان جملات با همان انشاء تند مخصوص آن زمان هنوز در نامه شما که دستی بر قلم دارید و بخوبی از قدرت هر کلمه آگاه خودنمایی میکند؟ بله من متشکرم که به تنهایی نامه را ادیت کردید! و به تنهایی بجای همه تا صبح زحمت کشیدید و اذعان دارم که حتماً از خستگی فراموش نمودید که دوستان مقرر کرده بودند از نحوه گرفتن دانشجو و تعداد ایشان صحبتی به میان نیاید. اگرچه ممکن است سایرین به خاطر نیاورند... شما که به outline نوشته شده دسترسی داشتید!

* تشکر میکنم برای اینکه بعد از گذشتن کار از کار درفت امضاء شده نامه را با یک متن ناواضح در اختیار من گذاشتید... حق دارید من بعنوان منشی جلسه و کسی که صورتجلسه را نوشته است "حق" نداشته­ام در ارتباط با تطابقش اظهارنظر کنم! دوست عزیزم من احساس میکنم شما از اعتماد همکلاسیها سوءاستفاده کرده­اید و خودم هم لایق آن اعتماد نبوده­ام.

* آیا همه آن نامه را تنها به اعتبار شما امضاء کردند؟ مرحبا به شما و محبوبیتان... پس چرا شکایت به من میکنند که "نماینده" نبوده­ام و هیچ­کاره؟ و سهم آقای قریب و دیگر آقایان که نامشان همراه نامه و اجرای گردهمآیی برده شده چه میشود.

* سیاستتان را میپسندم... به آن کسی حمله میکنید که از همه کوچکتر، کم­تجربه­تر و ضربه­پذیرتر است! پاسخ سلامش را نمیدهید که تضعیف روحیه کنید و تصور میکنید با عصبی کردنش نبرد را میبرید. خب... برد ارزانی شما... من هیچ بردی را نمیپسندم که در آن با توهین شخصی به کسی پیروزی بدست امده باشد. هرچند که شما اصلاً نبردید. تنها خودتان را خلع سلاح کردید. متآسفم شما از اسلحه­هایتان خوب استفاده نکردید.

Let"s Make A Change

Support World AIDS Day

Answers.Com